کم خرد. بی خرد. نادان. احمق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش. (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی. فردوسی. تاجم سر پرمغز را ولیکن مرپای تهی مغز را عقالم. ناصرخسرو. به که تهی مغز و خراب ایستی تا چو کدو بر سر آب ایستی. نظامی. آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
کم خرد. بی خرد. نادان. احمق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش. (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی. فردوسی. تاجم سر پرمغز را ولیکن مرپای تهی مغز را عقالم. ناصرخسرو. به که تهی مغز و خراب ایستی تا چو کدو بر سر آب ایستی. نظامی. آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر. سعدی. رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزتک، تند، تندرو: ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بسخون، اسدی (از گنج بازیافته ص 58)، تیز چو گوش فرس تیزخیز صورت و معنی به صفت هر دو تیز، ظهوری (از آنندراج)
تیزتک، تند، تندرو: ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بسخون، اسدی (از گنج بازیافته ص 58)، تیز چو گوش فرس تیزخیز صورت و معنی به صفت هر دو تیز، ظهوری (از آنندراج)